جوک هاى خنده دار😅😉 :: World

World

عکس هاى فوق العاده

جوک هاى خنده دار😅😉

اتاق مرتب مال آدمـاییه که حافظــــشون ضعیفه

 

 

 

 

هی یادشون میره که چی رو کجا گذاشتن!

 

 

 

ولی ما که حافظمون قــــــــــــویه

 

 

 

نباید وقتمونو با اینجور کارای بیــــــهوده تلف کنیم

 

 

 

*****************************

 

شاید وجودم به کسی آرامش نده

 

اما همین که حرصه خیلی هارو در میاره ، بهم انگیزه میده !

 

پدر از پسرش پرسید: امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟

پسر: یکی از جوابهام غلط بود.

پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟

پسر:پنج تا.

پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها رو درست حل کردی؟

پسر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم..!!

 

**************************

 

مادر از دخترش پرسید: دخترم، چرا پر کردن نمکدونها این قدر طول کشید؟!
دختر: آخه سوراخهای سرش خیلی تنگ بود!!!

 

*******************************

 

به غضنفر میگن نظرت در باره ی توپ فوتبال چیه؟ یه کم فکر می کنه میگه:شطرنج گردالی..؟!

 

*******************************

 

از غضنفر میپرسن میدونی چرا غواصان از پشت میپرن تو دریا؟میگه خوب اگه از جلو بپرن میوفتن تو قایق

 

*******************************

 

غضنفر به خدا میگه 10000000 سال برات چقدره؟ میگه 1 دقیقه
غضنفر باز میگه ای خدا 10000000 تومان پول برات چقدره؟ میگه 1 تومان
میگه پس 1 تومان به من بده
خدا میگه 1 دقیقه واسا

 

*******************************

 

تهرانیه تو حج، پرده کعبه رو گرفته بود می گفت: خدایا توبه... دیگه برای غضنفر جوک نمی سازم! یه دفعه غضنفر میزنه رو شونش میگه : داداش قبله از کدوم طرفه؟ تهرانیه داد میزنه: خدایا! خاطره که می تونم تعریف کنم؟

 

تلویزیون داره میگه :

  

جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...

 

یهو بابام برگشته میگه :

 

مسیرشون مشخصه دیگه ...

  

اینترنت ..آشپزخونه...

 

 

 

اینترنت...دستشویی...

 

 

 

 

اینترنت...تخت خواب

 

*******************************

 

بچه بودم،

 

 

 

بابام منو برده بود مسجد، امام جماعت 

 

 

 

 

هم پیر بود آروم آروم نماز میخوند،

 

 

 

 

منم حوصه ام سر رفته بود پا شدم رفتم بالای منبر 

 

 

 

میکروفونو ورداشتم، شروع کردم به

 

 

 

 

 خوندن شعرای مهد کودکمون،

 

 

 

 

کل مسجد داشتن همراه با لبخند

 

 

 

 

 ملیحی به نمازشون ادامه میدادن ...

 

 

 

 

یهو دیدم بابا نمازو ول کرده اینهو پلنگ گرسنه داره

 

 

 

 

میاد سمتم، منم که به شدت

 

 

 

 

 

 

 احساس خطر میکردم

 

 

 

 

 فرارو به قرار ترجیح دادم و بابا بدو من بدو،

 

 

 

 

منم که ریزه میزه بودم از بین نماز گزارا سریع رد میشدم 

 

 

 

 

و داد میزدم : کمک این میخواد منو بزنه !! چند نفر که

 

 

 

 

 اصن افتاده بودن کف مسجد ریسه میرفتن، بقیه هم

 

 

 

 

 در حال ذوق کردن بودن، این ماراتون حتی تو تامو

 

 

 

 

 جری هم بی سابقه بود تا اینکه 

 

 

 

 

بابام منو گرفتو تا میخوردم منو زد😂

 

 

 

 

😂😂😂

👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻

 سلام و خسته نباشید .وبلاگ زیبا و خوبی دارید.اگر مایل به تبادل لینک هستید خوشحال میشم با سایت روبکا تبادل لینک داشته باشید با این کار به مدت کمی بازدید شما افزایش پیدا میکنه.منتظرتونم حتما بهم سر بزنید

سلام 
ممنون
من تا به حال تبادل لینک نکردم
میتوانید من رو کمى راهنمایى کنید؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan